روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد
می خواستم از چشم تو محفوظ بمانم
کز برق نگاه تو به جانــــم شــــرر افتاد
گفتم نشـــــود راز دلـــــم فـاش ولیکن
دل خون شد و از پرده چشمم بدر افتاد
هر کس که شراب از خم چشمان تو نوشید
مخمور نگــاه تــــو شــــد و بی خــــبر افتاد
گـــنجینه اســـــرار ازل بود دل مـــن
امروز اگر پیش تو بی سیم و زر افتاد
برخاست ولی مثل مگس در شـکر افتاد
توسط : مهدی در انتظار مهدی تاریخ : پنج شنبه 87/8/30