خوراک و پوشاک على علیه السلام
در کتاب ذخیرة الملوک است که على علیه السلام در مسجد کوفه معتکف بود موقع افطار عربى نزد آنحضرت آمد على علیه السلام از انبان نان جو کوبیده شده در آورد و مقدارى بعرب داد عرب آنرا نخورد و بگوشه عمامهاش بست و آمد بخانه حسنین علیهما السلام و با آنها غذا خورد و گفت در مسجد مرد غریبى دیدم که جز این نان کوبیده جو چیزى نداشت و دلم برایش سوخت کمى از این غذا براى او ببرم که بخورد!حسنین علیهما السلام گریه کردند و گفتند او پدر ما امیر المؤمنین علیه السلام است که با این ریاضت با نفسش مجاهدت میکند
حضرت باقر علیه السلام فرمود بخدا سوگند شیوه على علیه السلام چنان بود که مانند بندگان غذا میخورد و بر زمین مىنشست،دو پیراهن سنبلانى میخرید و غلامش را مخیر مینمود که بهترین آنها را بردارد و خود آندیگرى را مىپوشید و اگر آستین و یا دامنش بلندتر بود آنرا قطع میکرد.در مدت پنج سال خلافتش آجرى روى آجر نگذاشت و طلا و نقرهاى نیندوخت بمردم نان گندم و گوشت میخورانید و خود بمنزلش میرفت و نان جو با سرکه میخورد و هر گاه با دو کار خدا پسند روبرو میشد سختترین آنها را انتخاب میکرد و هزار بنده از دسترنج خود آزاد کرد که در آن دستش خاک آلود و صورتش عرق ریخته بود و کسى را تاب و توان کردار او نبود
عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
شگفتتر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیهاى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!
پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمدهاى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشتهاى یا دیوانه شدهاى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمدهاى) ؟
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...
بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچهاى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پستتر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى
عواطف على علیه السلام
از عاطفه علی همین بس که بر کشته شده کفار اشک میریخت وقتی اصحاب علت را پرسیدن فرمود:هر چه زحمت کشیدم که به جهنم نروند نشد،دلم میسوزد که چرا جهنم را انتخاب کردند